پول آزادی و آرامش سه تا کانسپت مربوط به همن.سخته بدون داشتن یکیش اون یکی رو به دست بیاری.مثلا وقتی احساس میکنی برای آرامش پیدا کردن احتیاج به صحبت کردن با یه روانشناس داری ولی پول نداری و برای به دست اوردن اون پول آزادی نداری.پیچیده س یکم.ولی خب چیزی که میدونم اینه که ما از بین همین محدودیتا رشد میکنیم.یواشکی.مریض میشیم ها.سختی میکشیم ولی رشد میکنیم.برای به دست اوردن پول مجبور میشی خلاقیت به خرج بدی.نمیتونی بری بیرون؟همینجا به دستش بیار.تو خونه اگه لپ تاپ داری با یه مودم روشن خیلی راه ها هست برای پول درآوردن که شاید چون بهشون نیاز پیدا نکرده بودی نمیدونستی هستن.آرامش نداری؟نمیتونی بخوابی و پولم نداری که بری با یکی صحبت کنی ببینی چه مرگته؟اون موقعس که مجبوری خودت یه خاکی به سرت بریزی.پول نداری هاست وبلاگی که اون همه خودتو تیکه تیکه کردی سرش شارژ کنی؟نمیخوای حتی از پدر مادرت پول قرض کنی؟زیادی مغروری واسه اینکار.تولتز میگه که غرور مث این میمونه که تن یه هویج پلاسیده کت شلوار کنی و ببریش بیرون و وانمود کنی ادم مهمیه.خب برای من یکی کاربرد نداره اینجور نصیحتا.من مغرورم آقا.نمیتونم پول قرض کنم از کسی.میدونم غرور معنی نداره.آدما رو به کشتن میده ولی بازم نمیتونم به همین راحتی پسش بزنم.توی این شلم شوربایی که درست شده چی کار میکنی؟میای مینویسی وضعیتتو.

خب چی شده؟همه دیوونه شدن دور و ورت.هواپیما رو زدن رو هوا و خودت دو هفته ست که نتونستی یه نفس راحت بکشی.انقدر جیغ کشیدی توی دعوای ی و سعی کردی شعبانعلی وار دعوای خانوادگی رو جمع کنی که دیگه داری میترکی.ازونورم نمیتونی شبا بیدار بمونی چون عواقبش ممکنه کل زندگیت رو به فنا بده.شونزده سالته و همین پریروز زدی یه گلدون رو شکستی از روی خشم فروخورده.شونزده سالته و آدمایی که باهاشون زندگی میکنی شونزده ساله ناخوداگاه از هر روشی استفاده میکنن که عزت نفست رو بکشن پایین.داغون ترت کنن بدون اینکه حتی خودشون بدونن که چیکار دارن میکنن.به هر دری میزنی که درست کنی خودتو.اخلاقاتو.به هر دری میزنی خودتو که مث آدمای دور و برت نشی و همین باعث میشه خسته تر از قبل بشی.پول نداری بری دکتر و شدیدا هم نیاز داری که بری.دوستت بهت میگه بنویس لعنتی دیگه.بنویس وبلاگتو.ننداز عقب.و خب تو نمیتونی بنویسی چون هاستت شارژ نداره.از طرفی خیلی وقته خودتو عادت دادی به غر نزدن و خب میدونی این مشکلات در برابر مشکلات خیلیا هیچی نیستن. اینجاست که میفهمی چه قدر هم که اوضاع فاکد آپ باشه نشستن و هی تو دفتر نوشتن و خوندن و خوندن تو رو به هیچ جا نمیرسونه.اینجاست که باید از خیر کماگراییت بگذری و توی همین وبلاگ قبلیت شروع کنی به نوشتن تا وقتی که راه بیافتی و کارات راست و ریست بشه. و خب این میشه که برمیگردی به همین کنج عزلت خودت  و دوباره شروع میکنی به چرت و پرت نوشتن:)

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها